تفکرات سه بعدی

بریده هایی از درگیری های ذهنی خودم با خودم و جامعه + علایق + بقیه این چیزا

تفکرات سه بعدی

بریده هایی از درگیری های ذهنی خودم با خودم و جامعه + علایق + بقیه این چیزا

نه

هر شب ساعت نه

روزی هزار بار خود را مینگری،

میدانی که باید کاری را انجام دهی،

ساعت نه شب است جلو کیوسک تلفن ایستاده ای،

می دانی که می خواهی تلفن بزنی،

می دانی کجا،

ولی خجالت میکشی،

 ساعت نه است،

از وقتی که شنیده ای که به حسابت پول ریخته شده،

ترست چند برابر شده،

یه کسی،

یه چیزی،

یه حسی،

بهت میگه شاید این یه تصفیه حساب باشه،

شاید اینا مقدمه ای برای یه نه گفتن بهت باشه،

هنوز آمادگی این رو نداری که بهت بگه نه،

خیلی عجیبه که یه نه اینقدر میتونه ترسناک باشه،

حالا دیگه خوب میدونی که دوری یه دست از دستات چقدر سخته،

خیلی وقته که هر شب تا ساعت نه کار میکنی،

هر روز بیشتر سعی میکنی که این فاصله رو کمتر کنی،

ولی میدونی که یه دستی هست که منتظرت هست،

منتظر خودت،

هیچ کس دیگه نیست،

تازه وقتی رسیدی خونه یه شام و دوباره کار،

تا ساعت یک نیمه شب،

ساعت نه صبح فردا دوباره باید سر کار باشی،

هر چقدر تو بدی اون بیشتر صبر کرده،

تا حالا بهت نه نگفته.

فقط یه حرف دیگه دارم بزنم:

لطفا یه کم دیگه صبر کن، بهت قول میدم که هیچی عوض نشده، فقط یه کم سرم شلوغ شده!!!