هر شب با این امید می خوابم که فردا را زودتر از هر روز از خواب بیدار شوم و به این تکرار خرد کننده روزگار خاتمه دهم. ولی صبحگاهان هنگامی که از ورای ملحفه ساعت را نگاه میکنم که با عقربه های خود فرا رسیدن ساعت 9 بامداد را خبر میدهند به هیچ وجه توان جدا شدن از رختخواب را ندارم. و چشمانم را میبندم.
صدای زنگ درب، مرا از خواب شیرین بیدار میکند. به سختی از جا بلند میشوم و در خواب و بیداری با خودم میگم میشه شیرین من پشت در باشه؟ آی فون را بر میدارم و میگم : کیه؟؟
صدایی با حرارت و پر انرژی جواب میده : " نون خشکه دارید؟؟؟
:)) خیلی خنده دار بود !!