زندگی یه جور جنگ و جدل همیشگی هست با خودمون و اطرافیانمون. و مثل هر جنگی یه دستاوردی داره! گاهی آدم بعد ازجنگ پیروز از میدون به در میاد و گاهی شکست میخوره. ولی هیچ وقت آدم دست خالی از این نبرد خارج نمیشه. حتی هنگامی هم که شکست میخوریم، دستاوردمون مشخصه و اون چیزی نیست جز تجربه.
حاصل من از زندگی همیشه تجربه بوده. ولی چند وقت پیش خدا یه هدیه بهم داد! نمیدونم که قدرش رو میدونم یا نه ولی خیلی سعی میکنم که اشتباهی نکنم. که خدا بخواد اون هدیه رو از من پس بگیره. از اون وقت به بعد معنی زندگیم عوض شده و دیگه جنگ و جنگ و جنگ نیست.
زندگی من خیلی کوتاه !
زندگی من همون لحظاتی هست که آنلاین میشم و با کسی که ارزشش رو داره چت میکنم. زندگی من فاصله بین لحظاتی هست که تلفن زنگ میزنه تا من گوشی رو بر میدارم. زندگی من همون پنج دقیقه های ساعت دو نیمه شبی هست که همیشه بیشتر از پنج قیقه است و به زحمت میتونم کلمه خدا حافظ رو زبونم جاری کنم یا از زبونش بیرون بکشم.
مطمئن باش اونم همین حسو نسبت به تو داره وگرنه تو نسبت بهش اینجوری فکر نمیکردی
باب بالاسریم موافقم . ای ول صنم !ولی این ارزشو کی تعیین می کنه ! ملاکاش چیه ؟! خودت می تونی ارزش گذار باشی؟
چپه شد با پایینیم موافقم گرچه جاش رو سر منه( اینم زدم که نگی این چهار جهت رو نمی شناسه هاااااااااااااا )
سلام من بر خلاف اسمم زیاد هم غریبه نیستم.مواظب باش قبل از ۲.۳۰این حادثه برای یکی دیگه اتفاق نیفتاده باشه.حرفی که من توقع داشتم تو بهم بگی. وقتی منم درست در وضعیت مشابه تو بودم اما نگفتی... یا شاید فکر می کردی ب تو مربوط نیست...اما من گفتم که فردا نگی نگفتی. حواستو بیشتر جمع کن.